یا لطیف
سلام یه سفر دوروزه تقریبا کاری داشتیم یعنی برای انجام کاری رفتیم
نمیتونم بگم خیلی حالو هوای جالبی داشتم ولی باید میرفتم
تنها چیزی که حس خوبی بهم داد عکاسی بود دلم میخواد تنها با یه دوربین فقط برم کجا مهم نیست فقط برم از لحظه ها عکس بگیرم از چیزایی که شاید بنظر بی ارزش بیاند ولی در نگاه ینفر ارزش داده میشند
نمیدونم چرا این جمله تو ذهنم بود
که بعضی ادما مثل الماس میمونند ومن مثل سنگ رودخونه اونا ذاتا با ارزشند ومن با جریان اب رودخونه سیقل داده میشم
عکسایی که گرفتم رو دوسشون دارم بنظرم طبیعت ذاتا دلفریبه بدون اینکه ارایشش بدهند فقط میتونم بگم ما ادما بیشتر جذب چیزی میشیم که بزک شده
ولی یکم که نکته بین باشی طبیعت در خودش تورو جذب میکنه طوری که دیگه چیزی نمیبینی جز اون
از فرصت استفاده کردم تا مسجد قلعه گردن پیاده رفتم
سر قبر شهدا همزمان با پخش صدای اذان مغرب حس خوبی میداد یکمم غم و............... طبیعت شمال کشور توی این فصل
هم واقعا دوست داشتنیه
زندگی ساده روستاییها وکلی افکار که مرتب تو مغزم جابجا میشدند
گاهی خیلی خوبه که هیچ کسی رو نمیبینی با این که در یک متریت راه میرند
گاهی هم برام مهم نیست که منو نبینند وگاهی هم مهمه
مدتهاست منزوی شدم نمیدونم خوبه یا بد
البته من به انزوایی که عمیق باشه علاقه مندم
یه جلد از کتاب نکته ها از گفته ها رو هم با خودم برده بودم هر دفعه میخونم واقعا جای تامل داره
موقع برگشت برف شدیدی شروع به باریدن کرد جاده شمال همینجوری ترسناک هست البته ترسناک زیبا برف هم بیاد دیگه هیچی تنها چیزی که اون موقع تو ذهنم اومد این بود که خدا عجیب صبوره کافیه فقط اراده کنه که ما نباشیم ولی هم صبوره هم مهربون
یسری از عکسامو میزارم شما هم استفاده کنید جای همگی خالی بود
باران یادآور مهر اوست یادآور روزهای تنهایی ام
قطراتش آمیخته با اشک من است آمیخته با دست نوازشگر اوست
زیباترین لحظه زندگی ام پیوستن به توست
حتی اگر مرا نخواهی ولی تو انقدر مهربانی که حتی در نخواستنت هم شیرینی است
من از نخواستن نمی هراسم ترس من از نپیوستن به توست
یا حق/التماس دعا
کلمات کلیدی: دل نوشته هایم .....